به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم اختتامیه کنگره ملی شعر «شهید القدس» و رونمایی از کتاب «گزیده شعر فلسطین»، شامگاه گذشته شنبه ۸ دی در تالار رودکی تهران برگزار شد.
کتاب «گزیده شعر فلسطین» به کوشش سید محمدمهدی شفیعی و حسین مودب گردآوری شده و توسط محمدکاظم کاظمی مورد بازبینی نهایی قرار گرفته است. همچنین محمدکاظم کاظمی در ابتدای این کتاب مقدمهای با موضوع سابقه شعر فلسطین در زبان و ادبیات فارسی نوشته است و این جریان ادبی را از آغازین روزهای مقاومت فلسطین تا شعر معاصر، دنبال کرده است.
این کتاب در ۲۲۳ صفحه و توسط انتشارات «مکتب حاج قاسم» وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی به بازار نشر عرضه شده است. گزیده شعر فلسطین دربردارنده آثار ۲۷۳ شاعر جوان و پیشکسوت است.
در ادامه چند شعر از این کتاب را میخوانیم؛
قیصر امینپور
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره
قومی نشسته خیره به تصویر پنجره
این سوی شیشه، شیون باران و خشم باد
در پشت شیشه بغض گلوگیر پنجره
اصرار پشت پنجره ی گفتگو بس است
دستی برآوریم به تغییر پنجره
تا آنکه طرح پنجره ای نو در افکنیم
دیوار ماند و حسرت تصویر پنجره
ما خواب دیده ایم که دیوار شیشه ای است
اینک رسیده ایم به تعبیر پنجره
تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم
یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره
جز با کلید ناخن ما وا نمی شود
قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره
*
فاطمه عارفنژاد
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیلبارانی که حرفش بود
رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود
برای انتقام خون دلهایی که میخوردیم
فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود
و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که میگفتیم
و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود
بشارت باد گلها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود
قسم به موی خونآلود اطفال فلسطینی
به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
بیا و گوش کن! از قدس دارد میرسد کمکم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…
کسی و الفجر میگوید… کسی و الفتح میخواند…
کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود
به دست ما نوشته میشود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
*
زکریا اخلاقی
زندگی جاری است، در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است، رنگ در رنگ این بهار پر طرب زنده است
خاک، حاصلخیز، باغ های روشن زیتون بهارانگیز
دشت ها شاداب، در شکوه نخل ها ذوق رطب زنده است
چون شب معراج، قبله گاه دور دست ما گل افشان است
وادی توحید در وفور چشمه های فیض رب زنده است
آفتاب فتح، بر فراز خانه ی پیغمبران پیداست
صبح نزدیک است، صبح در تصنیف های نیمه شب زنده است
لحظه ها سرشار، جلوه های عشق در آیینه ها زیباست
عاشقان هستند، شعرهای عاشقانه لب به لب زنده است
خیمه در خیمه، لاله ی داغ شهیدان روشن است اما
گریه ها خندان، شادمانی ها در این رنج و تعب زنده است
مادران خاک، جانماز خویش را گسترده تا آفاق
دست های شوق، در قنوت گریه های مستحب زنده است
شرق بیدار است، در جهان از هم صدایی ها خبرهایی است
نام این صحرا، روی رنگ و بوی گل های ادب زنده است
فصل طوفان است، سنگ ها در دست ها آواز می خوانند
قدس تنها نیست، در سراپای جهان این تاب و تب زنده است
باد می آید، بوی گل های حماسی می وزد در دشت
زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است…
*
علیمحمد مودب
به خدا قیافه دراکولا ندارد
چنگال ندارد
شاخ ندارد
دُم ندارد
فقط کمی از من اخموتر است
و کمی از تو لاغرتر
عربی را از مادرش آموخته است
و دویدن را از پدرش
و آوارگی را از زمین
به خدا قیافه دراکولا ندارد
با همان معصومیتی سنگ میاندازد
که همه کودکان
قوطیهای حلبی را هدف میگیرند
یکی است مثل من و تو
فقط وقتی تفنگبازی میکنند
دشمنانش
تفنگهای راستکی دارند.